Tuesday, September 22, 2009

آقا ابرام

امروز تولد منه ! شدم همون سی سال و اندی . دلم خواست دوباره گفتم اندی ، به خودم مربوطه . اگه کسی حرفی داره بیاد جلو ، ما ( یعنی خودم ) آستینمونو روفتیم بالا ! های ! نفس کش ! هان ؟ به به آقا ابرام ( 1 )! خیلی مخلصیم . ما ( یعنی خودم ) خیلی کوچیکیم . آقا ابرام بود . کلی خجالت کشیدم . وللش ! ( این یعنی همون ولش کن قدیم . جو گرفتن یعنی همین دیگه !)
حالا چرا دعوا ؟ پس چی ؟ گفتگوی تمدنها ! من می گم خیلی به این اندی گیر ندیم . خوبیت نداره ها! گناه داره به خدا ! اونم دنبال یه لقمه نونه !
ازش بگذریم .
حالا اون اندیه چقدره ، بی خودی اصرار و ابرام ( آقا ابرام ؟ ) نکنید که نمی گم . آدم اگه انسون باشه اون اندی رو به همه که نمی گه ، گاو که مخشو لگد مال نکرده که .



( 1 ) این آقا ابرام ، همونیه که یه بار با شیشه نوشابه از ما ( یعنی من ) پذیرایی کرده بود.1