Monday, July 5, 2010

آلزايمر

مدتي است كه هم چشمهايم درست نمي بينند و هم آلزايمر گرفتم ، حالا ماندم شامپويم را عوض كنم يا خميردندانم را؟ شايد هم از جنس جوراب هايم باشه ، نه ؟

Friday, June 25, 2010

Wednesday, June 23, 2010

Friday, June 18, 2010

Wednesday, June 16, 2010

پدر!مادر! ....ما باز متهميم

پدر! مادر ! آبجي كوچيكه ! داداش بزرگه ! عمه مون ! خاله شون ! دايي با عروسشون ! عمو با دامادشون ! اقدس خانم والده مكرمه كل ماشا اله بقال سر كوچمون ! حاجي تقي والد آنقي قصاب محلمون ! بتول بيگم مادربزرگ اوس صالح مكانيك گاراژخيابون بالايي ! شمسي خانم با پسر وسطي و دختر ته تغاريش ! جواتي با جوانان گوجه اي ِ رينگ اسپرت با لاستيك خط سفيد معروف به جواتي ياغي ! مادر شوهر نازنين اينا ! خواهر زن علي اينا ! حسن آقا داماد همسايهء بالايي دوسي خانم ! كرمعلي كرمعليان بايگان طبقه زيرزمين سازمان ثبت و اسناد ! يعقوب يك دست آبدارچي بخش خدمات وزرات كشور! عمو سبزي فروش !(بله !؟ سبزي خوب داري ؟ بله! ) پسر بي ادب عباسقلي خان ! حسني نگو ، بلا بگو ! بازرس دودو! بابا لنگ دراز ! ............. ما باز متهميم !1

Tuesday, June 15, 2010

Monday, June 14, 2010

Saturday, June 12, 2010

Wednesday, June 9, 2010

جفت پا

مثل اینکه باز لنگر کشتی جفت پا رفت تو کابل و فیبر نوری ، آخه بدجوری نورش کم سو شده!1

Thursday, June 3, 2010

روز مادر

امروزم كه روز مادر و ايناست و ما هم كه ..........بله ديگه !1
ولي خودمونيم ، خدا وكيلي ، خدا هم خيلي مردِها!1

Saturday, May 22, 2010

گذشته ها (2

این ما هستیم که دست از سر گذشته بر نمی داریم یا این گذشته است که جا خوش کرده و بیرون نمی کشه ؟

گذشته ها (1

ما هر دفعه به گذشته می ریم و برمی گردیم یک تکه از خودمونو اونجا جا می ذاریم ، ترسم از اینه که تا یه مدت دیگه واسه دیدن حال ِ خودمون هم هی به گذشته بریم و بر گردیم .( البته این دیگه حال نیست ، شده گذشته. یعنی برای دیدن حال خودمون که حالا رفته تو گذشته و خودش شده گذشته ، باید بریم به گذشته! تازه این اولشه! چونکه وقتی برمی گردیم به حال ،دیگه حالی نیست که بیایم ، همش شده گذشته و از گذشته هی میریم تو گذشته) چه خزعبلاتی شد !1

گم و گور

ما مدتي است كه گم و گور شده ايم ،لطف كنيد بگرديد ما را پيدا كنيد. البته ترجيحا اگرپيدا نشويم بهتراست، پس زياد تلاش وهمت مضاعف به خرج ندهيد، به فرض اگر پيدا شديم كه هيچ، ليك اگرپيدايمان نكرديد، نشاني پيدانشدنمان را به كسي ندهيد.1

Monday, May 10, 2010

سوسن خانم

خبرهای رسیده حاکی از آن است که در پشت پردهء ضیافت شام در نیویورک توافقهایی مبنی براین مساله صورت گرفته است که : 1
". هاله خانم نور راکه قبول نکردید لااقل سوسن خانم را بپذیرید
"

Wednesday, May 5, 2010

........ دو تا دو تا

آنها می گویند که دو دو تا ، چهار تا بیشتر نمی شود ، اما ما که نشستیم و حساب کردیم دو دو تا ، پنج .... شش .... و هفت هم شد . من همین جا اعلام می کنم که مرده شور دو دو تا چهارتایتان را ببرد . به کوری چشم شماها ، همین الان خبر رسید که دانشمندان ما به : " دو دو تا ، هشت هم می شود. " نیز رسیده اند و من به شما ملت همیشه در صحنه این خبر خوش را تا چند روز آینده خواهم داد که : " دو دو تا ده هم شد . "1

Monday, May 3, 2010

جاسوس انگليس

ا- اين يارو رو ميگي؟ مثل كف دستم مي شناسمش! سالهاست كه جاسوس و عامل انگليسه!1
كتاباشو خوندي؟ -
مگه كتابم نوشته ؟ -
هيچي ولش كن!1 -

ترس

تا به حال هيچ فكر كرده ايد كه اگر نمي ترسيديد ، چه كارهايي كه نمي كرديد؟

Tuesday, April 20, 2010

دل سوزي

آقا! ما دلمون واسه اين مملكت مي سوزه ، چيكار كنيم ؟

Thursday, April 15, 2010

براي دل من

ديشب ز سرصدق و صفاي دل من
در ميكده آن هوش رباي دل من
جامي به كفم داد كه بستان و بنوش
گفتم نخورم ،گفت براي دل من

معاشقه هسته اي

باز ما خوابيديم و باز راه افتاديم و باز جناب آقاي محمد تقي خان رهبردر جلوي ديدگان ما ظاهر شدند كه :"ما امروزه شاهد معاشقه هاي آشكار روى نيمكت پارك هستيم كه به صورت عادى در جريان است و اين تهديدى براى جامعه است كه بايد با آن مقابله شود" حالا با اين تهديد بزرگ وسترگ ( دوستان حتما معناي معاشقه را مي دانند كه معمولا يك چيزهايي در يك چيزهايي ديگري قفل مي شود كه به راحتي از هم وا نمي شود) كه به صورت عادي برروي نيمكت پارك انجام مي گيرد ، بهتر نيست از انرژي هسته اي جهت انهدام نيمكت هاي پاركهاي كل كشورهمراه با همه دختر وپسرهاي نشسته برروي آنها استفاده نماييم تا كاربرد آن جهت مصارف پزشكي ( خصوصا آن انرژي هسته اي كه توسط نوجواني در زيرزمين خانه به عمل مي آيد ) البته از اين گوگوري مگوري هسته اي جهت از بين بردن نسل خبرنگاران ناآشنا با دموكراسي كه الف بچه اي بيش نيستند نيز مي توان استفاده كرد چون كه آقاي عبدالحسين مدنى سرپرست حوزه معاونت بهداشتى دانشگاه علوم پزشكى هرمزگان فرمايش كرده اند: " خبرنگاران يك الف بچه اند كه دموكراسي را درك نكرده اند. " حالا ما خواب ، حالا ما اصلا يك خوابگرد خواب رو خل و چل! حالا تو سرپرست ! حالا تو رييس ! حالا تو معاون يك جاي بزرگي كه هم بهداشتي هم دانشگاهي ! انسان قبل از حرف زدن يك كم فكر كنه بد نيست به خدا ! اين همه آلودگي صوتي براي چيه آخه؟

Wednesday, April 14, 2010

!فحش دستمال پیچ شده

ما آخر نفهمیدیم به گور پدرت ، صلوات ! یا پدر صلواتی ! فحشه یا درخواست سلامتی؟

Wednesday, April 7, 2010

يعني چه؟

پسر مراسم عروسي گرفته ، پدر و مادرش شركت نكرده اند . پسر هزينه عروسي رااز كجا آورده ، پدر به او كمك كرده است . دليل نرفتن والدين چه بوده است؟ باانتخاب پسر موافق نبوده اند . خب ! اين يعني چه؟

Tuesday, March 23, 2010

! همه چی آرومه

اونی که می گفت و می خوند : " همه چی آرومه ! همه چی آرومه ! " انگاری فهمید از این خط و خبرا نیست و ممکنه بهش بگن اونجای آدم دروغگو اینجا . حالا داره میگه : " نگران من نباش "1

Thursday, March 18, 2010

....... عيد شما

عيد شما مبارك ! دمب شما سه چارك ! دوچارك! يه چارك! نيم چارك! ربع چارك...... حالا هرچي! اصلا به من چه؟ برويد به آنها بگوييد كه فكر مي كنند شما دم داريد! يا شايد هم گوش دراز داريد! حالا هي هرچي من هيچي نمي گويم شما هم هي هيچي نمي گوييد. حالا بياييد سال جديد استقامت ورزيده هي پشت سرهم يك چيزهايي بگوييد

توصيه هاي ايمني

هي مي خواهيم اين در خواب راه رفتن را تركش كنيم ، هي نمي گذارند. هي ما در خواب راه مي رويم و هي اينا افاضات مي فرمايند . جناب تقي آقاي رهبرتوصيه نورورزي فرمايش كردند كه: مردم سعی کنند در انجام مراسم عید گناه نکنند . ما هم كه درآن حال واحوال خواب نگاريدن ، دنبال معنا و مفهوم گناه در عيد مي گشتيم ، توصيه كرديم و گفتيم كه مردم دم عيد به آينه هم نگاه نكنند چه برسد كه بخواهند باهم دست بدهند و روبوسي هم بكنند. اين كه ميگويم شامل سببي ونسبي با همه ها! استثنا هم نداره ها! آقربون پسر! توصيه هاي ايمني( ايمن از گناه دم عيد ديگه!) را جدي بگيريدها

Sunday, March 14, 2010

بانوان و‌آقايان

به نظر شما مشخص كردن تعداد دستشويي و توالت در يك مكان جهت بانوان و آقايان بستگي به تعداد آنها دارد يا بستگي به تعداد دفعات دستشويي رفتن آنها؟


Monday, February 22, 2010

فراموش؟

خواستم به اين آقايان و خانمهاي هنرپيشه ، منظورم همانهايي كه بازي مي كنند ولي عكس هم مي گيرند يا ملاقات مي گيرند بعدش بازي مي كنند يا هم بازي مي كنند هم ملاقات مي گيرند عرض كنم كه سالي ماهي اگر كه گذشت و تقي به توقي خورد و يهو يك جورايي شد ، يادشان باشد كه ماها يعني من و همين نزديكيا و يك كم آنورتراين حركات را فراموش نخواهيم كردا

Wednesday, February 10, 2010

چو داني و پرسي ، مرض داري مي پرسي

موقع خواب كه راه مي رفتم در آن لحظه گاه شك مي كردم كه خوابم يا بيدار ، اما چه خواب ، چه بيدار آدمهايي در آن لحظه پيدا مي شدند يا صدايشان مي آمد كه حضورشان بسيار عجيبا ْ غريبا بود
از تخت كه بلند شدم هنوز گيج و منگ بودم و چشمهايم را به يك نقطه خيره كرده بودم كه آقاي خاتمي رييس جمهور سابق مملكت گل و بلبلمان ظاهر شد و گفت : " جلوي فحاشي و تخريب بايد گرفته شود " من تو همان حالت گفتم : چه جوري گرفته شود شما راضي مي شويد؟ نامه نگاري كنيم خوبه؟خواهش و التماس كنيم چي؟
پاشدم و راه افتادم ( به نظرم دوتا دستم را هم به صورت موازي روبرويم گرفته بودم ) و يك كاغذ و قلم برداشتم كه چيزي بنگارم كه صدايي كه معلوم نبود از كجا مي آيد و شبيه شهردار تهران جناب قاليباف بود گفت " چرا يك سال است كاركشور تعطيل شده است" من كه با اين حرف مثل كسي شده بودم كه كسي سيلي تو گوشم خوابانده باشد گفتم : واقعا نمي دوني يا ماهارو فيلم كردي ؟ درضمن ما كه ميدونيم ميدوني ، پس به قول آقاي ابراهيم رها : چو داني و پرسي ، مرض داري مي پرسي

Tuesday, February 9, 2010

اقا!باورکنید من بارها خدمت دوست و دشمن ،اشنا وغریب عرض کردم ،که مدتی است،دچار خوابگردی شدم.مفصلا هم توضیح می دادم که این خوابگردی چه جوریست. اما اوایل هیچکس باور نمی کرد.سوال پشت سوال که:از کی اینجوری شدی؟ای بابا!مگر میشه؟این جفنگیات چیه که میگی؟هان؟دست بردار.کوتاه بیا!چه جوری بیدار میشی ؟کجا میری؟خودت می فهمی که داری راه میری؟چه کارایی میکنی؟
من بیچاره نمی تونستم که بگم،باباجان من موقع خوابگردی که راه نمیرفتم،بلکه برعکس می نشستم و قلم و کاغذ به دست می گرفتم و می نوشتم .اما وقتی هنوز خوابگردی را ثابت نکرده بودم،این یکی را باید چه رقمی ثابت می كردم
اين مطلب قديمي را دوباره گذاشتم كه شروع كنم تو خواب نشستن و نوشتن رابراي شما هم ثبت كنم ، البته از اول هم قرار بود خواب نوشته ها را بنگارم اما شد خوابگرد ها. حالا هردو را مي نگارم . شايد هم هر دو را قاطي پاطي نوشتم ، البته احتمال آخري بيشتر از همه است . اما به اسم همان : خواب نوشته ها

Sunday, February 7, 2010

ايران دخت

روي پيشخوان كيوسك روزنامه فروشي دنبال هفته نامه ايران دخت مي گشتم كه همان موقع رسيد ، فروشنده هفته نامه ها را محكم كوبيد سرجاش و گفت : " اينم ايران لخت ! " تو دلم گفتم : " اين زمين خدا كه از قضا دختره و اسمش هم ايرانه ، سالهاست كه لخته " حالا چي شد كه لخت شد يا سر كدام گردنه اين بيچاره را لخت كردند ، اينها بماند اما مسئلهء جالب اين جاست كه ما چون كلا انسانهاي ماخوذ به حيايي هستيم باز سالهاست كه چشمانمان را بر روي اين بي ادبي ، بي لباسي ، بي حيايي ..( كلا هرچي كه با بي شروع شود ) بسته ايم كه مبادا يك موقع مرتكب گناه نشويم .1

Thursday, February 4, 2010

دروغ

كلا دروغ ِ تابلو ، بده
دروغ ِ بد ، دركل تابلوه
رويهمرفته تابلوه كه دروغ بده
اصولا بده كه دروغ تابلو باشه
درضمن دروغ اگر تابلو باشه علاوه براينكه مي گويند : بده ، ممكن است بگويند آنجاي آدم دروغگو . (1- انتخاب جا با هموطنان محترم ! 2 - حالا هرجا! 3- كلا هرجا حتي اگر بي تربيتي باشه ! 4- همانجا كه خودتان مي دانيد باشه ، بهتره !)
1

Tuesday, January 12, 2010

دستهای هدایت شده

آقا ! به خدا گرفتاري شديم از دست اين دست هاي هدايت شده ها!1
اگر رييس جمهور نتواند كار كند مي گويند دست هاي هدايت شده اي نمي گذارد . مردمي كه به نشانه اعتراض بيرون مي آيند ، اين دستهاي هدايت شده است كه فتنه انگيزي مي كند. تو استاديوم اگر عليه مدير ورزشي شعار مي دهند يك چند تايي دست هاي هدايت شده است كه هدايتشان مي كند . مملكت اگر پيشرفت نكند اين دستهاي هدايت شده است كه كارشكني مي كند . مغزها اگر فرار مي كنند يا فراري شان مي دهند اين تقصير دست هاي هدايت شده اي است كه از اين طرف به آن طرف هدايتشان مي كنند . لابد فردا پس فردا اگر كسي دچار نفخ معده شد و نتوانست توالت ( همون مستراح منظورمه ! ) برود ، مي گويند دست هاي هدايت شده اي در اين نفخ معده دخالت داشته اند
کی بود کی بود من نبودم دستم هم نبود حتما تقصیر آستینم بود که دست های هدایت شده از آن بیرون زده بود

Sunday, January 3, 2010

شناسايي

آقا به خدا عجب اوضاع باحاليه ! با يك " نه " مخالف ، فاصله ات تا يزيدي شدن و دار ودسته اش ( خصوصا عمر بن سعد ) مي شه اندازه يك تار مو . صغير و كبير هم نداره ها ، هيچكس مصون نيست .تازه اين موقعي است كه شما در منزل روي كاناپه لم داده و منزل ( نگفتم همسر ! كه بي ادبي نشه ) هم روبرويتان نشسته و شما در حال تماشاي يه چيزايي ، كه لزوما نمي خواد بي ادبي باشه ، يهويي يك " نه " از يك جايتان در مي رود .اما واي به زماني كه پا در خيابان گذاشته ، و در حال راه رفتن باز جمله اي از يك جايتان در برود ،عمدي هم نه ها ! ناخود آگاه . ديگه واويلاست ، خود خودش ، يعني خود يزيده ! بي كم و كاست.1
اگه ازت عكس بگيرند و يك دايره قرمز هم دور عكست بكشند كه ديگه حسابت با كرام الكاتبينه ! اونوقت ميشي عنصر شناسايي شده و در گرداب فرو رفته ، تازه شايد والاتريني هم شدي .اين والاترين هم حكايتي واسه خودشا! اصلا هم هيچ شباهتي با اين سايت استكبارات جهاني " بالاترين " نداره . اصرار هم نكنيد كه جان شما به هيچ عنوان زير بار نمي رم .1
ولي در اوضاع واحوال فعلي اين شناسايي خوب تو بورسه ، همه جورش ، كافي يك عكس داشته باشيد ، يه قلم قرمز و يه چندتايي دايره و فلش ، با اين ابزارميشه يك شناسايي خوب رو انجام داد .چقدر هم شباهت داره با شناساييهاي دوران جنگ.1