Wednesday, December 16, 2009

سبز لجنی

قبلا در یک راستایی که البته معلوم نبود در کدام راستا بود چون خود طرف هم نمی دانست که راستا بود ، راسته بود ، چهار سو بود ، پخ بود ( چی شد ؟!) گفته شده بود ( همش شد بود ! ) که سران نامعلوم الحال جنبش سبز ،سبزشان ، سبز لجنی است . حال با توجه به اینکه شایعه شده است که سران همین جنبش نامعلوم الرنگ قصد بست ( بسط ) نشینی در دانشگاه را دارند ، قصد بر آن شده است که لجن بگیرند در این دانشگاهها را ( البته قبلا گل می گرفتند! ) که این مراکز نامعلوم المکان از بیخ و بن نابود گردند . همان بهتر که تفکیکی جنسیتی شوید که هرچه فتنه است از همین قاطی پاطی بودنتان است . حالا وسط این لجن گرفتن در دانشگاهها یک سوالی پیش می آید و آن این است که که در دانشگاه را قبل از اینکه این سران نامعلوم الحال و رنگ وارد شوند لجن می گیرند یا بعد از اینکه در دانشگاه دخول فرمودند . سوال مهمی است در راستای علم پولتیکا . البته خوب که فکر می کنم ( شما هم اگر دوست دارید فکر کنید! ) در دو حالت در دانشگاه ، سبز ، عذر خواهی می کنم لجنی می شود می رود پی کارش !1
با اجازه شما ، بنده هم درادامه مبارزه با استکبارات جهانی و پرتاب مشت جهت برخورد به همه جای آنها در سبزپراکنی ، نه ! همان لجن پراکنی شرکت می کنم .1

Thursday, December 10, 2009

هویج سبز

این روزها حال عجیب و بدی دارم آخه کاری از دستم برنمی آید عینهو یک هویج ! الان آرزوم اینه که کاش اقلا هویج سبز بود.1

Saturday, November 21, 2009

نخبه كِشي

چند وقتي بود كه مي خواستم اين كتاب جامعه شناسي نخبه كُشي را بخوانم ، پيش نمي آمد . دو سه هفته پيش هم از طرف يكي ازدوستان پيشنهاد خواندن اين كتاب شد. اما هر چه با خودم فكر كردم ديدم من يا به قولي ما نه اهل نخبه كُشي خواندن هستيم و نه نخبه ها را كُشي مي كنيم . ديدم ما بيشتر نخبه كِشي مي كنيم تا نخبه كُشي . يعني يك جور ناجوري اين نخبه را مي كِشيم . به قولي يا روي زمين مي كِشيم يا به چهار ميخ مي كِشيم . يا ريش و كِش (قيچي بود كه ! ) را مي دهيم دست اونور آبي ها كه خودشان از آن طرف بكِشند ، يا يمين و يسارشان را خودمان با يكي دو نفر قلچماق از دو طرف مي كِشيم . هي مي كِشيم ،هي ول مي كنيم ، هي مي كِشيم ، هي ول مي كنيم . سالهاي متمادي اين عمل را انجام داده ايم باز هم ادامه مي دهيم . حالا شما با اون انديشه مردم سالار و دموكراسي مدار فكر مي كنيد ،( فكر مي كنيد كه ؟ حوصله داريد كه ؟) در اين انبساط و انقباض چه به سر اين نخبه ها مي آيد ؟ جواب بسيار ساده است و يك گزينه هم بيشتر ندارد. بعد از آن سالهاي متمادي نخبه هاي محترم ُكلهم پاره مي شوند ( بي ادب ! برو فكرتو درست كن ! ) يا به قول شيرازي ها مي پُكن . يا تبديل مي شوند به نخبه هاي نصف ونيمه! با كمرهايي باريك و پاهايي گنده و سرهاي ورم كرده. ولي خدا وكيلي در اين راستا ما خوب بلديم بكِشيم،خوب!1
و اين چنين مي شود كه نخبه كِشيدن ما هنوزادامه دارد!1

Wednesday, November 4, 2009

همه جا تنگه

تا حالا هيچ فكر كرديد كه چرا اينجا همه چيز و همه جا تنگه . البته اگه اهل فكر كردن هستيد ، فكر كنيد
تو تاكسي جا تنگه ، آخه آرنج طرف تو صورتته و موهاش تو دماغت
تو اتوبوس هم جا تنگه ، آخه ميله اضافي واسه گرفتن نيست ، نشستن كه ديگه پيشكش
باورتون ميشه تو هواپيما هم جا تنگه ، آخه ، صندلي جلويي تو زانوهاته ، ميزش هم تو سينه هات ، موقع خوردن آرنجت يا به كنار دستيت گير مي كنه يا به پنجره هواپيما ، واسه همين قاشق يا ميره تو دماغت يا ميره تو گوشات
تو روزنامه و مطبوعات هم فضا تنگه ، حتمامي گوييد اونجا چرا ؟ با اين همه سطر و ستون . نه ،اينجوري كه شما فكر مي كنيد نيست . اونجا هم تنگه ، چون وقتي قرار باشه فقط در مورد يك چيز بنويسي ، تنگه ديگه ! بد جوري هم تنگه ، جوري كه سوزن هم رد نمي شه ، البته قيچي رد مي شه!1
تو سينما و تلويزيون هم فضا تنگه ، زماني كه مي شه يك داستاني را در يك قسمت تمام كنيد با سي و دو سه قسمت تمام مي كنيد يعني اونجا هم تنگه . لابد با خودتان داريد فكر مي كنيد كه اين كه تناقض شد ، نخير نشد . آخه وقتي هي يك چيزي را كشش ميدهند يعني اينكه موضوع داستان كمه يا به قولي تنگه . واسه همين اين جوري ميشه كه شده
يك عده ي خيلي فراواني هم كه كلا نظرشون تنگه . كه نمي دونم چرا گشاد نمي شه
دل من وشما هم كه خيلي وقته تنگه ، كه خدا مي دونه كه كي گشاد بشه
اما از همه بدتر مي دونيد چيه كه تنگه ، هواست كه تنگه . تو اين هوا نفس آدم هم تنگ ميشه . از قديم مي گويند وقتي هوا پسه بايد فرار كرد حالا اگر هوا تنگ باشه بايد چكار كرد ؟

Monday, November 2, 2009

من برگشتم ، نه ، مرده بودم . نه ، خسته بودم . فقط مدتي گم و گور شده بودم ، همين !1

Monday, October 5, 2009

سريال لاست

چند وقتي بود كه مي گفتند صدا و سيما قصد دارد سريال لاست را خريداري كند ، حتي گفته شد به مرحله دوبله هم رسيده است . يكي گفت آره ديگري گفت نه . حالا دوباره فرمايش شده كه نخير نمي خريم . برويد همان كنارخيابان بخريد ببينيد. حالا من اين وسط ماندم كه چرا نمي خرند. كسي كه اين سريال را نديده جان خودم. آقاجان! چهار تصوير را كه كات كنيد و چند صحنه را كه از چهار طرف بلكه بيشتر كش بدهيد و چند تا بي لباس ( بي ادب نباشيد ، نه خيلي بي لباس يه كمي ! ) را لباس دار كنيد و شطرنجي كنيد يا اينكه فقط كله يارو هنرپيشه را نشان بدهيد و بعضي قسمتها را سياه و سفيد كنيد، حله ! ما بينندگان فهيم و با شعور هم كه نمي فهميم . جان شما سر جمع و دركل مي شود هفت - هشت قسمت . هم سريال لاست را نمايش داده ايد كه خودش خيليه ، هم پزش را مي دهيد . البته پز با جيب پر ، نه با جيب خالي ( روم به ديوار ، با جيب خالي ؟ شما ؟ استغفرالله ! ) آقاجان! به خدا بخريد اين سريال را . آنوقت مردم از كنار خيابان مي خرند، مي بينند. بعد همانهايي كه ديدند مي آيند تو خيابانها شعار مي دهندا ! حتما تو دلتان داريد مي گوييد چه ربطي داره ؟ همچين همچين ربط داره كه نگو و نپرس . ربطش را هم نمي گويم مگر گاو مخم را لگد كرده كه بگويم . حالا بر فرض هم كه شما راست بگوييد و ربط نداشته باشد . مگر تا حالا همه چيز به هم ربط داشته كه هي شما گير مي دهيد. اين همه بي ربطي ، اين يكي هم روي بقيه اش.1

Tuesday, September 22, 2009

آقا ابرام

امروز تولد منه ! شدم همون سی سال و اندی . دلم خواست دوباره گفتم اندی ، به خودم مربوطه . اگه کسی حرفی داره بیاد جلو ، ما ( یعنی خودم ) آستینمونو روفتیم بالا ! های ! نفس کش ! هان ؟ به به آقا ابرام ( 1 )! خیلی مخلصیم . ما ( یعنی خودم ) خیلی کوچیکیم . آقا ابرام بود . کلی خجالت کشیدم . وللش ! ( این یعنی همون ولش کن قدیم . جو گرفتن یعنی همین دیگه !)
حالا چرا دعوا ؟ پس چی ؟ گفتگوی تمدنها ! من می گم خیلی به این اندی گیر ندیم . خوبیت نداره ها! گناه داره به خدا ! اونم دنبال یه لقمه نونه !
ازش بگذریم .
حالا اون اندیه چقدره ، بی خودی اصرار و ابرام ( آقا ابرام ؟ ) نکنید که نمی گم . آدم اگه انسون باشه اون اندی رو به همه که نمی گه ، گاو که مخشو لگد مال نکرده که .



( 1 ) این آقا ابرام ، همونیه که یه بار با شیشه نوشابه از ما ( یعنی من ) پذیرایی کرده بود.1

Wednesday, September 16, 2009

او کلا حق دارد

آقا! یک سوالی هست که چند وقته بد رقمه ذهن من را به خودش مشغول کرده و آن این که : " کلا و اصولا و قاعدتا ( آخ جان ! دارم حکم صادر می کنم ) و رویهمرفته در این اوضاع پیچ در پیچ هزار یپچ ( در کل خیلی پیچ ) کیا حق سوال کردن دارند ؟ "
من ؟ تو ؟ او ؟ ما ؟ شما ؟ ایشان ؟ کلا چه کسانی ؟ از چه کسی مهم نیستا ، فقط چه کسانی حق پرسش کردن دارند . شما چه فکر میکنید ؟ نکند باز جای خاصی دعوت دارید و حوصله ندارید . یه کم فکر کردن بد نیست ها ! شاید ذهنتان کمی باز بشه ها !سر باز کن بدم خدمتتان ها ! ( این های آخری اضافی بود ، همین جوری گفتم ، واسه حفظ قافیه ) ولش کنید .ا
شخصا به آن ضمیر غایب " او " اعتقاد راسخ دارم و پایش هم می ایستم تا آخرش ( وقتی می گم آخرش یعنی ته ته ها ! ) به این معنی که این " او " کلا حق دارد . ( آقا ! این جمله خیلی خوبه ها ، واقعا می گم . دوباره برگردید بخونینش ) خودم دوباره می گویم : کلا حق دارد ، حالا چرا دارد گردن ...... این تکه اش به من ربطی نداره . حالا شما دنبال گردن کسی می گردید به خودتان مربوطه . دردسر این گردن برای
آنهایی که سر درد دارند ولی نمی خواهند دستمال ببندند !ا
خلاصه اینکه این " او " کلا حق دارد ، اصولا می تواند و قاعدتا هم که می خواهد . همینه که هست . شما جای این " او " هر کسی را که دوست دارید بگذارید ، بکارید ، بنشانید ، بنمایید ، بنهالید ، بتمرگانید ، بخوانید ولی خواهشا خیلی پرت نباشید ها !ا

Monday, September 14, 2009

خود سانسوری و اینا و اونا

شما فکر می کنید که چرا هر وقت ما ( یعنی خودم ) موقع نوشتن که این قلم را روی کاغذ می چرخانیم و می لرزانیم ( ها ! برو ! ها ! ها ! آقایون دست ! خ ..... ) این جوری می شویم ؟ چه جوری ؟ اینکه فقط موضوعات : " غیر مجاز " و " اصلا فکرشو نکن " و " ابدا " و " دست بهش نزن " و " بده و اَخه " و غیر و ذلک جلوی ذهن رژه می روند. هان !؟ شما چه فکر می کنید ؟ هان ؟ امشب می خواهید بروید مهمانی ! آهان ! حوصله فکر کردن ندارید ! خب ! ولش کنید !
القصه ، آمدیم بنویسیم ( من آمدم بنویسم ) : " چیز " یکی گفت : " اوهوی ! انگار یه چیزیت می شه ها "
گفتم بنویسم ( دیگه نگفتم ما ) : " اونوری ها " همان قبلی گفت : " بی خود ! فقط این وری ها " ( بر عکسش هم می شه ! بازم به خودم مربوطه که من کدوم وری هستم ، بی خود به ذهنتون فشار نیاورید ، به مهمونیتون برسید )
گفتم بنویسم : " زندان و از این حرف ها و اینا " همان قبلی دوباره گفت : " هتل و استخر آب درمانی و فضای مفرح و از اون حرف ها و اونا "
گفتم آخرش غیر مجاز ننویسم و شد : " آب و نون و نوشابه " همان قبلی باز گفت : " کوفت و زهر مار و شیشه نوشابه
قصه ما به سر رسيد ، چيز به خونه اش نرسيد. ( البته هنوز نرسيده ، شايد برسه شايد هم نرسه . )ا

Friday, September 11, 2009

سی سال و اندی

آقا ! چند روز پیش یکی از ما ( یعنی خودم ) پرسید چند سالتونه؟ ما هم گفتیم ( یعنی خودم گفتم ) : سی سال و اندی!
طرف یهویی گفت : خاک بر اون سر استکبارات جهانیت بکنن . خاک بر اون دل بی سوز و گدازت . تو هم اونور آبی شدی ، اندی کیه ؟ بدبخت ! بیچاره ! معتاد ! نجسی می خوری ؟ می ری دنبال کارای خاک تو سری ؟ چند دفعه بهت گفتم این لباس های بدن نما رو نپوش ! سبز می پوشی ؟ می ری تو خیابونا شعار میدی! می نویسی ! وبلاگ راه می اندازی! نرم راه می ری!
بعد از چند لحظه دوباره پرسید : چند سالته ؟
منم این بار با صلابت تمام و با یک حالتی که مشت محکمی باشد که به همه جای استکبارات جهانی بخورد ، گفتم : سی و سه سال و سیصد و پنجاه و پنج روز و دو ساعت و چهل و پنج دقیقه و سی و یک ثانیه
امروز در جمع ژورنالیست ها و راپورتیست ها از لاین کذایی فقر کوسشنی پرسیده شد ، ما نیز با اخم و تخم این لاین را سرکاری عرض کردیم و نیز گفتیم : همینه که هست و غیر و ذلک.
در آن هنگامه بود که زیاده از حد ، خودمان از خودمان و جوابمان خوشمان آمد

Monday, September 7, 2009

لبخند و اعتراف و شاید هم برعکس

در خبرها آمده بود که وزیر ارتباطات و فناوری دولت نهم در آخرین روز کار خود اعلام کرد که اینترنت و پیامک بدون اطلاع وزیر و وزارتخانه قطع شد
شما فکر می کنید که اگر این آقا، جهت همین پست دوباره انتخاب می شد همین حرف ها را می گفت یا نه
: ......................
اینترنت؟ مگر اینترنت قطع شد ؟ پیامک ؟ پیامک رو که اصلا قبول ندارم چون که پچه های کوچک اقوام ( منظورم همین دو سه ساله هاس ) در دو تیم 11 نفری ، عینهو فوتبال چنان پیامک به هم پاس می دادن که نگو و نپرس
همین وزیر سابق و معترض فعلی دوباره فرمایش کردند که اینترنت را دولت قطع نکرد اما فحش آن را دولت نهم خورد و دولت دهم نیز فحش اش را می خورد ، اما لبخندش را نمی دانم چه کسی می زند
خدمت سرور عالی معروض کنم که این روزها همه از بالا تا پائین فحش خورشان ملس شده است این طرفی ها را آن طرفی ها فحش خور کرده اند و آن طرفی ها هم خودشان ، خودشان را فحش خور کرده اند. دولت نهم که به زعم خودش هرکه هرچه دل تنگش خواسته در مورد دولت گفته است .همان 200000 تیتر رو می گم ها
دولت دهم هم ، نزنید این حرف ها رو ، خوبیت ندارد . استدعا دارم
ما مردم هم که در هر حالتی به هم لبخند می زنیم. لبخندش گردن ما مردم
همین وزیر سابق ومعترض فعلی و احتمالا مشاور آتی با اشاره به دولت الکترونیک، باز فرمایش کرده اند که در روز انتخابات 22 خرداد انقلابی در خصوص ارتباطات صورت گرفت
عزیز من ! گوگوری مگوری! این چه فرمایشی می کنید ، نیاز به گفتن شما نبود ، همه آحاد ملت می دانند و اعتراف می کنند ( بازار اعترافات که گرمه ، ما آحاد ملت هم روش . ) که هر روز دولت نهم انقلابی در همه زمینه ها بود . باور ندارید ، نگاهی عمیق به پشت سر خود بیندازید ، شاید ملتفت شدید. عمیق باشه ها

Sunday, September 6, 2009

امروز ملتزمین ، پا رکابان و خاک پایان را فرمودیم فرزندان ، نوادگان و نبیرگان امیر کبیر را تا سنوات آتی ( خیلی آتی ) متصل از صبحگاهان تا بوق سگ بنوازند

Saturday, September 5, 2009

به خدا هتله

سعید حجاریان با ارسال نمابری از زندان به خبرگزاریها گفته است که به محلی منتقل شدم که به استخر آب درمانی نزدیک بود و فضای مفرحی داشت
قبلا هم در یک راستایی گفته شده بود که حتی زندانها را می توان به عنوان هتل نام برد
حالا هم برگ زرین دیگری به تاریخ زندان داری ( البته هتل داری ) اضافه گردید. هتلهایی ( زندان یا هتل؟) با استخر آب درمانی و فضایی مفرح
شما فکر می کنید که چرا اینقدر اصرار دارند که ثابت کنند زندانها مثل هتله، ما که خودمان می دانیم هتله ، حالا اینقدر می گویند که فکر کنیم زندانه

Thursday, September 3, 2009

خزعبلات

امروز اصلا وابدا دل و دماغ طنز نوشتن را ندارم. گفتم بزنم یکی دو سه نفر را له و لورده و تخریب کنم ، دیدم به هیچ عنوان راست کاره من نیست. به قولی، اونطرفی ها(حالا من کدوم طرفیم به خودم مربوطه!) به اندازه کافی کارشان را خوب بلد هستند.
حالا هم با اهل و عیال می رویم باغ دایی جان ناپلئون سریال قبل از انقلاب را یک گردشی ببینیم شاید حال واحوالمان کمی تا قسمتی ابری، گاهی همراه با وزش باد و گرد و غبار، زیارت قبول باشد.ان شاءالله
(دیدید،گفتم امروز طنز ننویسم ، بهتره، شد این خزعبلات)

Wednesday, September 2, 2009

پیشنهاد 100 میلیونی

گفته می شود تعدادی از نامزدهای وزارت جهت اخذ رای اعتماد از نمایندگان چند تا از سوالات آنها را هدیه داری کرده اند( فعلو حال می کنید، هدیه داری یه جور خریداریه که می خرند ولی انگار هدیه دادن ، یا هدیه می دهند ولی انگار خریداری کردند.)(توروخدا می بینید عجب مملکت گل و بلبلیه)
من از همین جا اعلام می کنم که به هیچ عنوان زیر بار این پیشنهادهای 100 میلیونی نخواهم رفت
(اینجاهاشو یواش بخونید) که چی؟واقعا که چی؟این پیشنهادهارو واسه چی می دین؟نه!واقعا؟ای بابا!حالا چرا اینقدر اصرار دارید؟(حالا بیاید اون پشت) فقط یه سوال رو پس میگیریم ها!!گفته باشم .حالا چند هست؟.

عمه جان

عمه لاریجانی ها : "دوره ای که علی می خواست رئیس جمهور بشه ، رئیس جمهور شدن به این راحتی نبود، اما الان نه ، کافیه بری توی تلویزیون و بگویی فلانی دزد است."( امیدجوان شماره 641- 7 شهریور
:اما مابقی اقوام
خاله محمد: آن موقع مردم رفتند پای صندوقهای رای ، اما این بار نه ، صندوقها رفتن تو پای مردم

کلاه ورداری

این کلاهو سرم گذاشتم ، قبل از اینکه سرم کلاه بذارید.( نمی ذارید؟حتما میذارید! می ذارید! ؟ خب ، ممکنه بذارید! شاید! ؟ نمی ذارید؟ خب باشه! نذارید.اصلا به من چه!) شاید هم بخواید کلاه ورداری(مثل فیلم ورداری) کنید.اینو هم بگم تا یه مدت دیگه کلاهو از سرم ورمی دارم(اِاِاِاِاِاِاِ...دوباره مثل فیلم ورداری) تا یهو وسوسه نشوید کلاهموهم وردارید(اِاِاِاِاِ دوباره ....بی معنی)

Monday, August 31, 2009

کمک فوق العاده

قراره دولت یک کمک 250 میلیارد تومانی با نام کمک فوق العاده را به سازمان صداو سیما هدیه کند، حالا این وسطا این کمک بلاعوض قراره کجا هزینه شود، دولت می داند و شخص اقای ضرغامی و یک چند نفره دیگه
خدا می داند این بین چند نفر قراره دزد شوند ، چند نفر استکبارات جهانی و چند نفر هم کودتایی.
اما دراین رابطه یا هر رابطه ی دیگری که خودتان هوس کردید (فقط ضابطه نباشه که کلاهمون میره تو هم) چند پیشنهاد جهت هزینه کردن این کمک فوق العاده معروض می دارم

(ساخت سریالهای پرهزینه و میلیاردی پر محتوا و خالی از هرگونه ........(ولش کن بابا

بستن قراداد با شرکت اب و فاضلاب جهت لوله کشی آب به سازمان صدا و سیما جهت بستن آب به سریالها جهت هرچه بیشتر آبکی شدن آنها
.
پرداخت پول به بازرگانان جهت تشویق آنها جهت تبلیغ محصولات خود در صدا و سیما و نیزجهت مشتن کوفت( شما بخوانید کوفتن مشت) به دهان یاوه گویان وکوفتن به سقف سرانی که با کمک استکبارات جهانی سعی درالقای این دارند که صدا و سیما در حال ول معطلی بودن می باشد

Sunday, August 30, 2009

خاك بر سر اين استكبارت جهاني


:سخنرانی رییس جمهوری به مناسبت هفته دولت

من دو خواسته از مسوولان دارم . با کسانی که در لباس دوست دست به اقدامات غیر انسانی زدند بدون گذشت و قاطع برخورد شود

باید با سران اصلی ماجرا برخورد جدی شود

دراینجا می خواهم ازنمایندگان خواهشی کنم وآن این است که به دوست وبرادرخوداعتماد کنند،کارامدی را به رییس جمهوربسپارند

ان شاء الله با رای قاطع به همه وزرا اجازه دهید یک دولت منسجم و خدمتگزار سرکاربیاید و دربرابرمستکبران بایستد

من همین جا ازحضور کلیه انسانهای روی زمین و کرات دیگر از ته اعماق وجودم کمال عذرخواهی را خواهان هستم . من در اینجا با تمام وجود اعتراف می کنم که در اشتباه بودم.، تا به حال من فکر می کردم که رییس جمهور فقط رییس قوه مجریه است . خاک برسر این استکبارات جهانی !با این سخنان تازه شیرفهم شدم که رییس جمهور نه فقط رییس قوه مجریه بلکه مسوولیت دو قوه دیگر نیز بردوشش است. بازم خاک و تف و اوف بر سر این استکبارات جهانی.

چاق ولاغر

چندی پیش آقای جوانفکر مشاور مطبوعاتی رییس جمهور دریاره علت لاغرشدن ابطحی در زندان گفت: طبیعی است وقتی انسان بی رویه چاق می شود، در زندان به خودش می آید که چاقی برای سلامت جسم و روح مضر است. ایشان از این فرصت استفاده کرده و سعی کرده لاغر شود.
اقا! به خدا راست می گوید این بنده خدا. بسیار عالی و موجز.اخه!چه کاریه!این همه قرص لاغری و دستورالعملهای کاهش وزن و این همه متخصصین تغذیه! جمع کنید ،اقا!جمع کنید! بی خودی مردم را سر کیسه می کنید.

پیشنهاد یک آگهی: دوتا شعار ناقابل (بزن زنگو)= چند روزی زندان ناقابل (بزن زنگو) = 25 کیلویی لاغری( دیگه نزن زنگو)
:حالا این را داشته باشید

رییس کمسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی محیط زندانها را همچون هتل تعریف کرد. سلیمان جعفرزاده در مورد وضعیت زندانها درکشور گفت: زندانها را نمی توان به عنوان ندامتگاه و بازداشتگاه دانست ، بلکه حتی می توان از این اماکن به عنوان هتل نام برد

حالا در این راستا یا شاید هم یک راستای دیگر چند تا سوال پیش می آید(البته گاهی هم پس می آید
)
کلا مکانی به نام هتل جهت موجودی به نام انسان چه کاربردی دارد ؟

کلا ما انسانها در هتل چاق می شویم یا لاغر؟

آیا قبل از رفتن به هتل ما انسانهای کلا آزاد باید جهت چاق یا لاغر شدن قصد ونیت کنیم یا نه ، نیازی نیست؟

آیا قبل از رفتن به هتل باید رسما جهت چاق یا لاغر شدن به چند نفری اطلاع دهیم یا نه ، آن چند نفر خودشان از ماجرا اطلاع پیدا کرده و می آیند و ما را به هتل می برند؟

و یک سوال از فرهنگستان ادب پارسی :زین پس به جای واژه نامانوس و ناشناخته و غیر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی ، هنری و غیر فعال حقوق بشری "ندامتگاه " از چه واژه ای استفاده گردد؟

Friday, August 28, 2009

یک خوابگردی با سس اضافه

بعد از مدتها که یک خوابگردی درست و حسابی کردم،کلی از خودم خجالت کشیدم . اخه! هرچه این قلم را روی کاغذ اینور وآنور کردم، چیزی که بنویسم ،به ذهنم نیومد..جالبی این قضیه هم این است که موقع خواب کلی مطلب برای نوشتن یادم میآید، ولی تا شروع به خوابگردی می کنم،همه آنها یادم می رود. حالا می گویید چه ایکنیم؟

Thursday, August 27, 2009

شرح یک احوال

اقا!باورکنید من بارها خدمت دوست و دشمن ،اشنا وغریب عرض کردم ،که مدتی است،دچار خوابگردی شدم.مفصلا هم توضیح می دادم که این خوابگردی چه جوریست. اما اوایل هیچکس باور نمی کرد.سوال پشت سوال که:
از کی اینجوری شدی؟ای بابا!مگر میشه؟این جفنگیات چیه که میگی؟هان؟دست بردار.کوتاه بیا!چه جوری بیدار میشی ؟کجا میری؟خودت می فهمی که داری راه میری؟چه کارایی میکنی؟

من بیچاره نمی تونستم که بگم،باباجان من موقع خوابگردی که راه نمیرفتم،بلکه برعکس می نشستم و قلم و کاغذ به دست می گرفتم و می نوشتم .اما وقتی هنوز خوابگردی را ثابت نکرده
بودم،این یکی را باید چه رقمی می گفتم
.
به دکتر هم گفتم که مدتی است دچار خوابگردی شدم ،وقتی پرسید چند وقته شروع شده ،لحظه ای مکث کردم و محکم گفتم: دو ماه ونیم!(البته در آن تاریخ). دکترگفت : ازکی اینجوری شدی؟من یاد آنروز افتادم و گفتم :صبح شنبه بود. روز قبلش ......چی بگم؟

جمعه ای بود سبز و شنبه ای تلخ وسیاه
.......
هرچه بود ، گفتم و دکتر گوش کرد و سکوت کرد و هیچ نگفت ، ومن همان خوابگردی که بودم
،ماندم.

اشنا وغریب هم،کم کم باور کرد.اما نوشتن در خوابگردی راهنوز باور نکرده است.
"اما من یک خوابگردم که در خواب مینویسم:

"خواب نوشته های یک خوابگرد"